سحر است! سحر ماه رجب! و اتاق ذهنم در هم آشفته و در مانده!!! بی یک مشت تعریف و حرف فلسفی، که تمام هستی ام را در بر می گیرد. تمام نظریه و تئوری زندگی ام را... و در عمل، ندانم که این آشفته کده ی ذهن، به چه کار می آید!!!
تعریف ها را از دست داده ام!!! طی دیدن شکست های عشقی زیادی که در اطرافم بوده!!! حتی {...}
فرق عشق را. با هوس.
عقل را با نکراه
دل را با قلب
روح را با جسم
و جان را ....