رایحه

بسم الله الرحمن الرحیم

به عنوان یک مسلمان و یک شیعة نسبتا مدعی فعالیت فرهنگی و فکری، حداقل­هایی هست که باید انجام دهیم:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۳:۳۸
رایحه زهرا

بسم الله الرحمن الرحیم

 چند دقیقه ی بین تمام شدن فیلم و باز شدن و بالا آمدن صفحه ی نت را داشتم اشک می ریختم. و خشک شده بودم و زل زده ام به مانیتور... 

بادیگارد... وقتی حیدر، حیدرانه، پسر رفیق شهیدش را که «نابغه» بود و «شخصیت» در آغوش کشید و چرخید و گلوله خورد تا در نهایت راضیه اش، مثل همیشه، راضیة مرضیه، چادرشش را روی حیدری بکشد که خوابش می آمد و سردش بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۰۰
رایحه زهرا
زندگی همین است. انتخاب! نمی شود همه کس و همه چیز را با هم داشت. حتی آرمان ها را. کسی آرمان بخواهد باید از خیلی چیزهای دیگر فاکتور بگیرد. چیزهای عادی که همه دارند را اگر نگذری، به چیزهای غیر عادی نخواهی رسید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۵۳
رایحه زهرا
پروژه ی نظم بخشی را خیلی وقت است که شروع کرده ام. اما تمامی ندارد. خیلی وقت می خواهد. اما مطمئنم این وقت ارزشش را دارد و برکت تمام امور و وقت های آینده ام را بیش تر و بیش تر می کند. و البته اینکه الان اگر وقتی بگذارم، تماما از وقت هایی که قبلا نگذاشته ام بر می خیزد و دارم جواب آن ها را پس میدهم. وگرنه...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۳۳
رایحه زهرا
به نظرم کتابی که بخوانی و فیلمی که ببینی و درباره اش هیچ نگویی و ننویسی هیچ فایده ندارد. الکی ست. وقت تلف کردن است. این یعنی آدم فقط فکر هایش توی سرش می چرخد. مستند نمی شود و شخصیتش معلوم نمی شود از کجاها و کی شکل گرفته و می گیرد. باید ثبت کرد. گفت. و تحلیل کرد. باید فکر کرد! فکر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۳۰
رایحه زهرا

ندانم چرا!

اما شاید این مطالب را هم سفید کنم!

بلند بلند حرف زدن و فکر کردن و به اشتراک گذاشتن عمیق ترین لایه های فکری ات در قالب یک "وبلاگ" با افرادی کاملا مجهول!!!

افرادی که نمیدانی اسم و فامیلت را میدانند یا نه! و اگر بدانند برایشان مهم است یا نه!!!

آمار وبلاگ همیشه تو را به عجب وا میدارد و می مانی که این یک نفر، یا یک ها نفر کیستند که نمیگذارند آمار بازدید کننده هایت به صفر برسد!!! 

شاید هم مربوط می شود به اشکالات بلاگ و اینترنت و...

ندانم حتی، که نسل وبلاگ منقرض شده یا نه!

ندانم که الان، نسل اینستاگرام است یا تلگرام و ندانم کی این نسل های مجازی از بیخ بر کنده می شوند و ندانم...

که چند سال دیگر با چه پدیده ی جدیدی رو به رو خواهیم شد!

سر این "ندانم" ها هم باز نمی شد اگر خستگی افراد را نمی دیدم از این فضا...

هر چه هست این فضا خیلی سنگین است...

جایی نیست برای خود بودن.

برای اینکه تمام تمام خودت باشی. 

اعتراف میکنم اشتباه کردم!!! 

فضای مجازی هرگز ظرفیت این را ندارد که بخواهی همه چیز را درونش جمع بزنی!!!

نمی شود توی یک وبلاگ، هم از احساسات و دلنوشته های گاه مرده و فراموش شده ات بنویسی، هم حرفهایت را با خدا، هم از کتاب هایی که میخوانی هم ....

نمی شود!!! 

باید انتخاب کرد...

در فضای مجازی فقط می شود بخضی از خودبودگی ات را به نمایش بگذاری...

اما چرا...؟!

ندانم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۳۷
رایحه زهرا

سحر است! سحر ماه رجب! و اتاق ذهنم در هم آشفته و در مانده!!! بی یک مشت تعریف و حرف فلسفی، که تمام هستی ام را در بر می گیرد. تمام نظریه و تئوری زندگی ام را... و در عمل، ندانم که این آشفته کده ی ذهن، به چه کار می آید!!! 

تعریف ها را از دست داده ام!!! طی دیدن شکست های عشقی زیادی که در اطرافم بوده!!! حتی {...}

فرق عشق را. با هوس.

عقل را با نکراه

دل را با قلب

روح را با جسم

و جان را .... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۰۵:۱۴
رایحه زهرا

کوثر کربلا

میان این همه درس، در اوج کارها و در انتهای اتمام میان ترم ها، در حالی که آدم باید خیز بردارد و آماده شود برای جبران یک عالمه کلاسی که در رفته است تا میان ترم ها را بخواند و یک عالمه تکلیف و گزارش آزمایشگاهی -که به علت های نام برده،- تحویل نداده است را جبران کند، و در میانه ی اینکه به علت هایی که بماند(!) تصمیم گرفته است مدتی گرد و پر کتاب های غیر درسی نچرخد، حربه های فرهنگی کار ساز بود!

گول خوردم رفت!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۷
رایحه زهرا

گاهی آدم باید یک ترازو بین ادعاها و هزار و یک الدرم بلدرم و کامیون کامیون هندوانه هایی که خودش و دیگران دستش می دهند بگذارد. و با وزنه های صداقت، بسنجد که جدا چه در چنته دارد! مطمئنا اولین و آخرین ثمره ی عشق علاقه و محبت این است که آدم میخواهد به دنبال معشوق برود. هر طور که هست. به هر قیمتی. می خواهد بیش تر درباره اش بداند. بیش تر خودش را در معرض تجربه ها و سبک زندگی اش قرار دهد. تا بیش تر بفهمد. که دود این علاقه از کدام کنده بلند می شود!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۲
رایحه زهرا

پیش نویس: خیلی وقت است تصمیم گرفته ام نوشته هایم را بعد از پخته شدن نشر دهم! این، یکی از عسل های جا افتاده ی کندوی کتاب من است، تاریخ آخرین ویرایشش بر میگردد به بهمن 93. امیداروم برای شما هم عسل باشد و به قول ما اصفهانی ها؛ گوشت شود به تنتان!


نه توی قفسه ی کتابخانه دنبالش گشتم، نه توی ویترین چشمم را گرفت. رفته بودیم استقبال ورودی های جدید کارشناسی ارشد دانشگاه، که توفیق اجباری نصیبمان شد و آخر سر یکی یک دانه از هدیه های بچه های ورودی، را با اجازه ی امور فرهنگی دانشگاه کش رفتیم!

تمام مدت، داشتیم نوبتی به بچه ها کتاب هایی را معرفی میکردیم، که خودمان هیچ کدام را نخوانده بودیم! شرم آور بود. البته نه شرم آور تر از دانشجویان خرخوانی1 که حتی حاضر به قبول کتاب غیر درسی، به عنوان هدیه نبودند، و خوشحالی "صنعتی اصفهان" قبول شدن، از سر و رویشان میبارید...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۹
رایحه زهرا