رایحه

"نیمه پنهان ماه"

دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۲ ب.ظ

گاهی آدم باید یک ترازو بین ادعاها و هزار و یک الدرم بلدرم و کامیون کامیون هندوانه هایی که خودش و دیگران دستش می دهند بگذارد. و با وزنه های صداقت، بسنجد که جدا چه در چنته دارد! مطمئنا اولین و آخرین ثمره ی عشق علاقه و محبت این است که آدم میخواهد به دنبال معشوق برود. هر طور که هست. به هر قیمتی. می خواهد بیش تر درباره اش بداند. بیش تر خودش را در معرض تجربه ها و سبک زندگی اش قرار دهد. تا بیش تر بفهمد. که دود این علاقه از کدام کنده بلند می شود!

خیلی دوستشان دارم ولی کل اطلاعاتم درباره شان خلاصه می­شود توی سر زدن ها به گلستان شهدا و یک خورده اطلاعات روی بنر ها و پیام های سرگردان توی تلگرام و اینترنت. شاید بین کتاب های خریده و نخوانده یا هدیه گرفته و همچنان خاک خورده ام یک چیزهایی درباره شان پیدا شود. اما تقریبا هیچ وقت تصمیم جدی برای مطالعه درباره شان نداشته ام. حتی چندین بار خودشان به سویم آمده اند و با هزار یک اما و اگر و دلیل و علت و اولویت دست رد به سینه شان زده­ام!

شهدا را میگویم! کتاب­هایی که درباره­شان نوشته اند! بعضا شبیه رویا می مانند. بعضی هایش را جدی جدی آدم باور نمی کند و می گوید راست است؟ درست است؟ این آدم، اصلا از بیخ آدم بوده؟ یا چیز دیگر...!

این روزها، اگر فرصت و حالی دست دهد بیشتر مشغول ورق زدن چند جلد ظاهرا نازک، درباره ی آنها هستم. عجیبند. خیلی عجیب! آنقدر عجیب و دور که صادقانه، خیلی نشود بهشان گفت شرمنده ایم! شرمنده ی چه چیز؟ چه کس؟ وقتی در عمل چیز زیادی درباره شان نمیدانیم...؟!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۰۲
رایحه زهرا

نظرات  (۱)

۲۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۵ محسن ولیخانی
سلام
شاید همه کتاب ها خونده نشده باشه ولی تفسیر "شهدا شرمنده ایم " خیلی خوب بود .
 اگر نگیم شهدای ما "شهید اخلاق" اند . مدیون زبون بچه هایی هستیم که فرق بین شهدات و مردن رو نمی فهمند . برای بچه های نسل آدرنالین حالا قرمزی خون فقط یه رنگ استاندارده .

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.